به زنانی که یاد گرفته اند از غذا بترسند

میخواهم بدانی زمانی قبل از این بود، قبل از اینکه بیاعتمادی را بیاموزی و قبل از اینکه احساس کنی به تو خیانت شده است.
زمانی بود که شما با غذا به صورت مسالمت آمیز همزیستی می کردید و آن را به عنوان غذا می دیدید. تغذیه برای کمک به رشد و بهبودی شمابود. برای سوخت رسانی به بدن و دادن انرژی به شما برای زندگی در بهترین روزتان.
اما بعد، اتفاقی افتاد. تو تحریک شدی و نوری در درونت خاموش شد. شخصی اظهارنظر بدی کرد، یا اتفاق شدیدی افتاد که برای کنار آمدن با آن تلاش کردید، یا احساس کردید که زندگی از کنترل خارج شده است و غذا وجود داشت تا درد را بی حس کند، غم هایت را غرق کند، یا راهی برای پس گرفتن قدرتت باشد.
بنابراین تا زمانی که مریض شدی غذا خوردی یا تا زمانی که احساس ضعف کردی گرسنگی کشیدی . آنقدر دویدی که دیگر طاقت نیاوردی یا هر روز صبح روی ترازو می ایستادی تا خودت را تنبیه کنی و این باعث شد احساس بهتری داشته باشید. برای لحظه ای آن حرف وحشتناک آن شخص را فراموش کردی یا دوباره احساس کردی که کنترل زندگی خود را در دست گرفته ای. تا لحظهی بعد که دوباره یادت افتاد، تا آن لحظه که همه چیز دوباره از دستت می لغزد.
برای زنانی که ترس از غذا را آموخته اند، می خواهم بدانید که غذا دشمن شما نیست.
دشمن کسانی هستند که به شما این احساس را می دهند که بدنتان آنطور که هست خوب نیست. فشاری که بر شما وارد میشود تا به شکلی خاص به نظر برسید. اندازهای مشخص داشته باشید و در تمام مکانهای مناسب در بدنتان منحنی و زاویه داشته باشید. ارزشی که به ظاهر ما داده می شود، به جای اینکه چه کسی هستیم و رقابتی که ناآگاهانه وارد آن شدهایم، ما را مجبور میکند زنان دیگر را الهامبخش یا با انزجار ببینیم. به طور طبیعی، ما به یاد داریم که بخش بزرگی از انزجار را برای خود ذخیره کنیم.
دشمن جامعه ای است که همچنان به قضاوت و برچسب زدن شما بر اساس اینکه بدن شما در لباس شنا چقدر مطلوب است، می پردازد. وقتی می گویم مطلوب، منظورم همان چیزی است که نگاه مردانه در حال حاضر آن را مطلوب می داند. بنا به دلایلی، ما اجازه داده ایم که روشی را که ما آرزوی هزاران سال نگاه کردن به آن را داریم، دیکته کنیم. هر کسی که کاملاً مناسب نیست، برچسب نامطلوب ، زشت ، طرد شده میخورد .
اما ما فراموش کردیم که بدن خودمان نیستیم، آن انعکاس در آینه نیستیم، ما آن چیزی نیستیم که می خواهند بگویند ما هستیم.
برای زنانی که یاد گرفته اند از غذا بترسند، آیا به یاد دارید که قبل از شروع همه چیز چه کسی بودید؟
قبل از اینکه آن چشم ها در بدنت پرسه بزنند و آن دهان ها پشت سرت زمزمه کنند؟ زمانی که در بدن خود احساس راحتی و آرامش می کردید. وقتی که بیرون رفتن برای غذا با خانواده یا دوستان یک مصیبت نبود، بلکه یک شادی بود. زمانی که میتوانید مجلات را ورق بزنید، یا فیلمی را تماشا کنید، بدون اینکه خود را با سایر بدنهای زیبای مقابلتان مقایسه کنید. زمانی که خرید لباس به جای نوعی تنبیه، سرگرم کننده و درمان بود.
زمانی بود که تو عاشق کسی بودی که هستی. حتی اگر برای به خاطر آوردن آن تلاش می کنید، یا متقاعد شده اید که هرگز نبوده است، اما اینطور بوده است. تو در خودت در آرامش بودی و غذا چیزی نبود که از آن می ترسیدی و فضایی برای فکر کردن به رویاها و خواسته ها و اهداف خود داشتید، به جای اینکه با اعداد و کالری و رژیم غذایی وقتتان را صرف کنید .
آیا می توانید این را به یاد بیاورید؟ واقعا فکر کن و خود را به آن زنی برگردان، قبل از اینکه یاد بگیرد از غذا بترسد .
تو یک بار این زن بودی و دوباره می توانی این زن باشی.
و می دانم که جای زخم ها پاک نمی شود و خاطرات به زور محو نمی شوند. شما این دردها را با خود حمل خواهید کرد و آنها بخشی از سفر و داستان شما هستند. برای یک ثانیه تلاش نکنید و آرزوی دوری آنها را نکنید.
اما مجبور نیستید که سنگینی آن دردها را روی دوش خود به این طرف و آن طرف بکشید.
به جای اینکه آنها را به عنوان آجر روی شانه های خود بپوشید، می توانید آنها را مانند بال در پشت خود بپوشید. رویارویی با ترس های شما می تواند آنها را به برخی از بزرگترین نقاط قوت شما تبدیل کند و اینگونه پرواز خواهید کرد …
در عشق و نور بمانید?❤️
زهرا دریائی | مربی بیداری و شفای انرژی زنانه در بانوان
دیدگاهتان را بنویسید